وبلاگ سرگرمی دانشگاه علمی کاربردی بروجرد2 ورودی های87-88
وبلاگ سرگرمی دانشگاه علمی کاربردی بروجرد2 ورودی های87-88

وبلاگ سرگرمی دانشگاه علمی کاربردی بروجرد2 ورودی های87-88

بنام خداوند بخشنده مهربان

گربه های دانشگاه

دقت کردین این گربه های دانشگاه هم آدم شده بودن واسه ما؟!قبلاهیبتی داشتیم،یه پخ میکردیم یه مترهوا میپریدن.حالاخیلی راحت ازکنارمون ردمیشدن چندثانیه بهمون نگاه معنادارمیکردن،همین مونده بود چندوقت دیگه به نشانه افسوس واسمون سرتکون بدن .والا


عکس جوجه کباب در محوطه دانشگاه

بچه های خوابگاه کدومشون یادشون هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آخ ک چقدر چسبید این جوجه کبابه


اینم عکس از مراسم چای خوری در خوابگاه


عکس های مراسم شب قدر


این حاج آقا رو یادتونه؟یادتونه چکار میکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



یادش بخیر اون شب چند تا از پسرای دانشگاه نماز خوندن بلد نبودن آقای پارسا ب زور آوردشون برای نماز خوندن بنده خداها فرق بین رکوع و سجده رو نمیدونستن وقتی مکبر میگفت رکوع اینا سجده میرفتن اصلا نمیدونستن قنوت چیه وسط نماز بلند بلند میخندیدن یکیشون هم بلند گفت لطفا ایرانی بگو که ما هم حالیمون بشه



داستان عاشقانه دانشجو و نتیجا اخلاقی آن


یک دانشجوی  عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود.
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.
.
.
.
اما دختر خانوم داستان
 ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه...

 

روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت :  ” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “
اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!
.
.
نتیجه اخلاقی این ماجرا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسرهای  دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.

استاد لعل بخش

یادش بخیر استاد لعل بخش رو یادتونه؟یادتونه برا درس زبان تخصصی بهمون میگفت باید یه دفتر 40برگ بخرید هر سری ک درس دادم از روی درس توی دفترتون مینویسید لغاتش رو هم می نویسید حفظ می کنید  میاید تا ازتون بپرسم هر کس هم ک بلد نبود باید با خودکار دورنگ از روی درس بنویسه تازه همیشه هم دفترامون رو امضا می کرد اگه برگه هم از دفترمون می کندیم جریمه میشدیم باید برگه رو پیدا میکردیم و میچسبوندیم سر جاش

یه روز خانم س.د از آخر دفترش یه تیکه برگه بصورت حلالی کنده بود و وقتی استاد اومد بالای سرش و دفترش رو دید بهش گفت:

استاد:نصف برگه دفترت کجاست؟گازش گرفتی؟مگه نگفته بودم حق کندن برگه از دفترتون رو ندارید؟0_o

س.د:استاد ببخشییییییییییییید حواسم نبود یادم رفته بود*_*

استاد:چی؟یادت رفته بود؟؟؟؟؟؟؟جلسه بعد پیداش میکنی میچسبونی سر جاش

س.د:@_@ استاد چجوری پیداش کنم؟

استاد:همونجوری ک کندیش همونجوری هم چیداش کن

بیچاره س.د تا چند جلسه سر کلاس نیومد تا بلاخره استاد یادش رفت